نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

چهارده ماهگی فرشته خونمون

   برای  نوژان نازم     روزدوم فروردین ماه چهارده ماه شدی. چهارده ماهگیت مبارک خیلی شیطون شدی وکاملاازپس کارهات برمیایی. خودت میری توی تختت وپایین میایی. ازمبلهابالامیروی ومیایی پایین. اگردرحمام یادستشویی بازباشدسریع میدوی توی حمام یادستشویی. خوراکیهاوغذاهای موردعلاقه ات: ماکارانی ، لیموترش، کشمش، نان     بهت میگم ماهی چیکارمیکنه : مثل ماهی دهانت رابازوبسته می کنی . شناخت اعضای بدن: بینی، گوش، چشم ، مو، دست ، پا بهت میگم لب بده: دهانت رامی آوری به دهانم میچسبانی. ازپله هابالاوپایین میرو...
16 فروردين 1393

سیزده نوروز93

نوروزباتمام خوشیهایش به پایان رسیدوروزسیزده نوروزوروزطبیعت فرارسید. باغ عمه گیتی وخونه آنادعوت بودیم که ناهاررفتیم خونه آناوتواصلاغذانخوردی وچون میدانستم عمه گیتی آش دوع خوشمزه پخته اصلااصرارنکردم وقتی رفتیم باغ بهت آش دوغ دادم. بعدازظهرهم رفتیم باغ عمه گیتی. چون باغشون کناررودخونه بودخیلی سردبودباوجوداینکه توباغشون شومینه داشتن ولی هواسردبود. وقتی بارون گرفت ماهم رفتیم توخونه. توی باغ همش بازی میکردی ووقتی داشتم مرغ وخروسهارابهت نشان میدادم آش دوغ راهم بهت دادم وخوب هم خوردی. فقط میخواستی خودت راه بری ودستت راازدست بابایی درمیاوردی ویاخودت رامیزدی زمین که دستت راول کنیم . کلی بهت خوش گذشت. شب هم ی...
15 فروردين 1393

نوروزباستانی 93

    فرارسیدن نوروزباستانی،یادآورشکوه ایران ویگانه یادگارجمشیدجم برهمه ایرانیان پاک پندار، راست گفتارونیک کردارخجسته باد.   بهاروسال نوازراه رسید.وسال 92  باتمام شیرینی هاوتلخی ها(فوت آبا) به پایان رسید. یک سال سراسرباشادی های توگذشت. یکسال بابزرگ شدن وقدکشیدن توگذشت. یکسال باحنده هاوگریه های توگذشت. یکسال باعزیزترازجانم گذشت. یکسال مثل برق وبادگذشت ومابانوژان دومین نوروزباستانی راجشن گرفتیم. امسال نتونستم سفره هفت سین راروی میزبچینم ومجبورشدم روی میزناهارخوری بچینم تاتوبه هم نزنی . ازصبح زودبیدارشده بودم تازودتربه کارهایم برسم تازمان تحویل سال هی...
15 فروردين 1393

چهارشنبه سوری92

      چهارشنبه سوری سال 92هم رسید.چیزی به سال نوباقی نمونده .  فرصت نمی کنم وبلاگت روآپ کنم چون هم نت ندارم هم توتمام وقتم رومیگیری به محض اینکه میام پای نت توهم میایی . وقتی میاییم خونه آنانگهت میداره تامنم بتونم وبلاگت روبه روزکنم. چهارشنبه سوری باغ عمه گیتی دعوت بودیم ولی شام باآنااینارفتیم بیرون. اول رفتیم باغ عمه گیتی اتش بازی بعدرفتیم شام بیرون. اصلاازصدای ترقه وموادآتش زانمی ترسیدی برعکس من که سریع گوشم رومیگرفتم تاصداش به گوشم نرسه.     خودت داری غذاانتخاب میکنی به زورمنوروازدست من گرفتی &n...
14 فروردين 1393
1